در سال 1917، پزشکان یک شیوۀ درمان نامتعارف برای سيفيليس پیشنهاد دادند،
سيفيليس نوعی بیماری عفونی باکتریایی است که قرنها سرتاسر قاره اروپا تاخت و تاز میکرد.
گام اول در درمان پیشنهادی: بیماران مبتلا به مراحل بعدیِ پیشرفت سیفیلیس را با انگلی آلوده کنید که باعث مالاریا می شود،
مالاریا نوعی بیماری مرگبار اما قابلدرمان است که از طریق پشه منتقل می گردد.
گام دوم: دعا کنید که تب ناشی از مالاریا فروکش کند.
گام سوم: مقداری جوهر گنهگنه تزریق کنید تا مالاریا بطور کامل برطرف شود.
اگر همه اقدام ها طبق برنامه پیش می رفت،
بیمار جان سالم به در میبرد و از هر دو بیماری نجات پیدا میکرد.
این شیوه حدود 15% از بیماران را به کشتن میداد، اما برای کسانی که زنده می ماندند به نظر می رسید که خیلی خوب جواب می دهد.
درمان پیشنهادی به روالی رایج در مورد سیفیلیس تبدیل شد،
تا چند دهه بعد که پنیسیلین بطور گسترده مورد استفاده قرار گرفت.
نیروی محرکۀ این بیماری تب سوزان بود.
نکته های اسرارآمیزی درباره تب وجود دارد،
اما به روشنی می دانیم که همه پستانداران،
برخی پرندگان و حتی چند گونه مهرهدار و گیاه حرارت ناشی از تب را احساس می کنند.
تب در طول بیش از 600 میلیون سال تکامل موجودات زنده سرجایش باقی مانده است.
اما این هزینۀ گزافی را بر سازوکار بدن تحمیل می کند.
به ازای هر 1 درجۀ سلسیوس افزایش دما در بدن انسان،
12.5 درصد به انرژی مورد نیاز حیات اضافه می شود،
یعنی برابر با حدود 20 دقیقه دویدن برای بعضی افراد.
پس چرا و چطور بدن ما تب می کند؟
دمای کانونی بدن انسان از طریق سازوکار تنظیم حرارت باید متعادل شود.
در این مجموعه از فرایندهای زیستی، دمای بدن نزدیک 37 درجه سانتیگراد ثابت می ماند.
تمام این رخدادها از سوی ناحیۀ هيپوتالاموس در مغز هدایت می شوند.
هيپوتالاموس در واقع هر گونه تغییر دمای جزئی را شناسایی می کند
و پیغام های متناسبی به سرتاسر بدن می فرستد.
اگر بدن بیش از اندازه داغ شود، هيپوتالاموس پیغامی تولید می کند تا
غده های تعریق فعال شوند یا رگها گشادتر شوند،
تا اینطوری خون نزدیکتر به سطح پوست جریان پیدا کند.
همه اینها باعث دفع حرارت و خنکای بدن می شود.
از طرفی اگر زیادی سردتان شود،
رگها تنگ می شوند و در این حالت شاید به لرزه بیفتید و همین حرارت تولید می کند.
بدن انسان در واقع ترازِ دمای معمولی خود را به هم می زند تا موجب تب شود.
تب در دماهایی بالاتر از 38 درجه سانتیگراد آشکار می گردد.
در عین حال، بدن دارای سازوکاری شگفتانگیز برای جلوگیری از رسیدن دما به 41 درجه و آسیب رساندن به اندام ها حیاتی است.
سلولهای ایمنی که با عفونت مبارزه می کنند با تحریک فورانی زیستشیمیایی باعث بروز تب می شوند.
در این فرایند، هیپوتالاموس در نهایت دستور می گیرد که دمای پایۀ بدن را افزایش دهد.
بدن سپس دست به کار می شود تا با بهره گیری از سازوکاری برای تولید حرارت در بدنی سرد به نقطۀ هدف جدید خود برسد.
تا زمانی که بدن به دمای جدید برسد، نسبتاً احساس سردی خواهید کرد.
به همین دلیل دچار لرز می شوید.
اما چرا بدن چنین کاری می کند؟
با اینکه دانشمندان هنوز بطور قطع درک نکرده اند دماهای بالا چقدر بطور مستقیم بر عوامل بیماریزا اثر می گذارند،
ولی به نظر می رسد که اثر اصلی تب برروی پاسخدهی سریع دستگاه ایمنی در سرتاسر بدن باشد.
برخی از سلولها وقتی در معرض دماهای داخلی شدیداً بالا قرار می گیرند
پروتئین های شوک حرارتی یا اصطلاحاً HSP از خودشان آزاد می کنند.
اینها دسته ای از مولکول هایی هستند که در واکنش به شرایط پرتنش آزاد می شوند.
این پروتئین ها به کمک لنفوسیت ها می روند که یکی از انواع چندگانه گلبول های سفید خون هستند.
لنفوسیت ها با عوامل بیماریزا مبارزه می کنند و باید با سرعت بیشتری به سمت محل های عفونت حرکت کنند.
پروتئین های شوک حرارتی این کار را با تقویت میزان «چسبندگی» لنفوسیت ها انجام می دهند؛
تا از این طریق بتوانند راحت تر به سطوح گیر کنند و از جدارۀ رگهای خونی رد شوند.
بنابراین در کمترین زمان ممکن به نواحی می رسند که عفونت در حال گسترش است.
در مواردی که آلودگی از نوع ویروسی باشد،
پروتئین های شوک حرارتی به سلولهای نزدیک هم می گویند که تولید پروتئین خود را کاهش دهند
و همین توانایی آنها برای تکثیر را محدود می کند.
این فرایند باعث جلوگیری از پخششدگی ویروس می شود چون به سازوکار میزبان خود برای تکثیر وابستگی دارد.
همچنین از سلول های مجاور در برابر آسیبدیدگی محافظت می کند، چون بعضی ویروس ها با پاره کردن سلول میزبان خود پخش می شوند و همین در نهایت موجب تخریب در مقیاسی بزرگ، انباشت ضایعات خطرناک و حتی شاید آسیبدیدگی اندام ها خواهد شد.
توانایی پروتئین های شوک حرارتی برای محافظت از سلول های میزبان و تقویت فعالیت بدن می تواند مسیر ویرانگرِ عامل بیماریزا درون بدون را به شدت محدود کند.
اما در مورد نقش تب در فعالسازی ایمنی دستکم این را می دانیم که برخی آزمایش های بالینی آشکار کرده اند داروهای سرکوبگر تب باعث وخامت علائم بیماری یا کاهش میزان بهبود نمی شوند. به همین دلیل هیچ قاعدۀ قطعی در این مورد وجود ندارد که باید تب را سرکوب کرد یا اجازه داد خودش برطرف شود.
پزشکان مورد به مورد با مشاهده بیماران تصمیم درست را می گیرند.
مدت و شدت تب و همینطور وضعیت ایمنی بیمار، سطح تحمل و سن همگی نقشی در انتخاب شیوۀ درمان ایفا می کنند.
ولی اگر تب را به حال خودش رها کنند،
به احتمال قوی استراحت کافی برای بیمار تجویز می کنند، به اضافۀ مصرف مایعات فراوان برای پیشگیری از خشکی شدید بدنی که در حال نبرد در میدانی آتشین است. تب و سرفۀ خشک و عضلهدرد و بیحالی، و یک فنجان قهوه که مزه اش را نمی فهمیم. آیا دلیلی علمی وجود ندارد که وقتی مریض می شویم اینقدر حالمان خراب می شود؟
درباره نقش تب در دستگاه ایمنی بدن می تواند در بخشی از کتاب «حیات در وقت اضافه» مطالعه کنید که برای نخستین بار در راوشید به فارسی ترجمه شده است.
والدینِ بچه های تابآور و موفق این هفت عادت را در خود پرورش می دهند
چگونه جهانی خیالی خلق کنیم؟
چه بلایی سر فرزندان آلبرت انیشتین آمد؟
چرا آگوستوس تا این اندازه مشتاق بود اشعار ویرژیل را نجات دهد؟
در سال 19 پیش از میلاد، شاعر رومی ویرژیل داشت همراه با امپراتور آگوستوس از یونان به سمت روم سفر میکرد.
در مسیری که پیش رویشان بود، ویرژیل توقف می کند تا به دیدار مِگارا شهری در یونان برود.
وقتی به مدتی طولانی زیر نور خورشید ماند، دچار آفتابسوختگی شدید شد و در جادۀ بازگشت به ایتالیا جان باخت.
ویرژیل در تخت بیماری خود به دستنوشته ای می اندیشید که بیش از ده سال برروی آن زحمت کشیده بود، شعری حماسی که خودش «اِنهاید» می نامید.
او در حالی که از ویراست نهایی متن خشنود نبود، از دوستانش درخواست کرد که آن را بسوزانند، اما کسی قبول نکرد و به محض اینکه ویرژیل درگذشت، آگوستوس دستور داد که کتاب چاپ شود.
چرا آگوستوس تا این اندازه مشتاق بود اشعار ویرژیل را نجات دهد؟
اهالی روم باستان بطور سنتی تمایل داشتند متنون ادبی جدی بنویسند و ویرژیل دلش می خواست شعر بسراید تا در برابر «ایلیاد» و «اودیسه» در یونان عرض اندام کند.
اِنهاید دربرگیرندۀ 9896 خط شعر است که در دوازده جلد کتاب گنجانده شده؛ شش جلد ابتدایی در واقع ساختار «اودیسه» را بازتاب می کنند و شش جلد انتهایی نمایانگر «ایلیاد» هستند.
همچون داستان های حماسی یونانی، در اینجا نیز انهاید در قالب شعرهای شش وزنی با یک واج باتکیه پیش از دو واج بیتکیه نوشته شده است.
در این نوع وزن، هر سطر از شعر دارای شش گروه هجایی است که واج های بلند، کوتاه، کوتاه دارد به همراه وتدی با دو هجای بلند.
بطوری که سطر آغازین و مشهور شعر این گونه ترجمه می گردد:
آرما ویرومکوئه کانو
که به فارسی می شود “من از بازوان و مردان میسرایم”
بازوان در اینجا استعاره از جنگ و نیروهای نظامی است که به شکلی دارد به حماسه «ایلیاد» نیز اشاره می کند.
واژه مردان نیز به اِنیس قهرمان داستان اشاره دارد.
برای درک حماسه «انهاید»، می بایست به کاوش در ماهیت ناپایدار سیاست های روم در نیمه دوم قرن اول پیش از میلاد بپردازیم.
در سال 49 پیش از میلاد، ژولیو سزار، عموی بزرگ آگوستوس، ماشۀ جنگهای داخلی را کشید که حدود 20 سال طول کشید و او در خلال این نبرد ارتش یونان را به سوی جمهوری روم گسیل میکرد.
او پس از روی کار آوردن حکومتی دیکتاتوری به قتل رسید.
تنها پس از پیروزی آگوستوس بر مارک آنتونی و کلئوپاترا در سال 31 پیش از میلاد بود که صلح و آرامش به سرزمین روم بازگشت و آگوستوس به امپراتور تبدیل شد.
ویرژیل قصد داشت بر موج عصر جدید سوار شود و بر فداکاری های سهمگینی تکیه کند که مردم روم به خرج داده بودند.
او می خواست حس تازه ای از ریشۀ ملی را به مردم روم ببخشد، یعنی تاریخ سرزمینی و ظرفیت های میهنی.
با پیوند زدن بنیانگذاریِ روم و قصه های اسطوره ای که مخاطبانش به خوبی می شناختند، ویرژیل توانست قهرمان داستان خودش اِنیس را به شخصیت آگوستوس وصل کند.
در این شعر حماسی، اِنیس به دنبال تشکیل وطنی نو برای مردمانش می گردد.
این مأموریت یا همان “پیتاس” به زبان رومی ها با همه جور مانعی روبرو می گردد.
انیس مخاطرۀ نابودی در خرابه های تِروی را به جان می خرد، به خاطر عشقش نسبت به دیدو ملکۀ زیبای شهر کارتاژ شکنجه روحی می شود، و در یکی از شفاف ترین متنهای کل ادبیات باستان مجبور می شود از جهان مردگان گذر کند.
از همه مهمتر اینکه او باید سپس بجنگد تا سرزمینی را برای هموطنانش در میدان روم مهیا کند.
ویرژیل در واقع انیس را نوعی الگو برای آگوستوس معرفی می کند. شاید به همین دلیل امپراتور آنقدر مشتاق بود که شعر را از نابودی نجات دهد.
اما ویرژیل به همین جا ختم نمی شود.
در برخی قسمت های متن، انیس حتی دورنماهایی از آینده روم و خود آگوستوس را ترسیم می کند.
ویرژیل از آگوستوس مردی پیروزمند می سازد که با اقتدار و قدرت وارد روم می شود و امپراتوری روم را گسترش می دهد.
شاید نکتۀ بااهمیت تر این باید که آگوستوس در این اشعار در مقام سومین رهبر رومی در 700 سال گذشته ظاهر می شود که دروازه های معبد یانوس را می بندد، بیانگر آمدن آرامشی ماندگار.
اما چند لحظه صبر کنید،
ویرژیل فقط سه چکیده از داستان را برای آگوستوس خوانده بود و تنها همین مقدار از متن در ذهن آگوستوس مانده بود.
برخی قسمت های دیگر اشعار شاید انتقادی و حتی علیه دستاوردهای امپراتور بودند.
انیس که همچنان سرمشقی برای آگوستوس بود در اجرای مأموریت خود به تقلا می افتد و اغلب قهرمانی دودل و بلاتکلیف به نظر می رسد.
او همیشه رفتاری را بروز نمی دهد که از یک رهبر رومی انتظار می رود.
در برقراری تراز میان بخشندگی و دادگستری به مشکل برمی خورد.
در انتهای داستان، رهبر با خودش می اندیشد که آینده روم چگونه خواهد شد و چه سرنوشتی برای دولت نوپای آگوستوس رقم خواهد خورد.
شاید در آرزوی انتشار این داستان، آگوستوس فریب اشتیاق خودخواهانه اش برای ارتقای مقام و منزلت را خورده بود.
در نتیجه، داستان ویرژیل از آتش رهایی یافت تا پرسش هایی را درباره ماهیت قدرت و اقتدار از آن دوران تاکنون مطرح کند.
چرا وقتی مریض میشویم تب و لرز میکنیم؟
در سال 1917، پزشکان یک شیوۀ درمان نامتعارف برای سيفيليس پیشنهاد دادند،
سيفيليس نوعی بیماری عفونی باکتریایی است که قرنها سرتاسر قاره اروپا تاخت و تاز میکرد.
گام اول در درمان پیشنهادی: بیماران مبتلا به مراحل بعدیِ پیشرفت سیفیلیس را با انگلی آلوده کنید که باعث مالاریا می شود،
مالاریا نوعی بیماری مرگبار اما قابلدرمان است که از طریق پشه منتقل می گردد.
گام دوم: دعا کنید که تب ناشی از مالاریا فروکش کند.
گام سوم: مقداری جوهر گنهگنه تزریق کنید تا مالاریا بطور کامل برطرف شود.
اگر همه اقدام ها طبق برنامه پیش می رفت،
بیمار جان سالم به در میبرد و از هر دو بیماری نجات پیدا میکرد.
این شیوه حدود 15% از بیماران را به کشتن میداد، اما برای کسانی که زنده می ماندند به نظر می رسید که خیلی خوب جواب می دهد.
درمان پیشنهادی به روالی رایج در مورد سیفیلیس تبدیل شد،
تا چند دهه بعد که پنیسیلین بطور گسترده مورد استفاده قرار گرفت.
نیروی محرکۀ این بیماری تب سوزان بود.
نکته های اسرارآمیزی درباره تب وجود دارد،
اما به روشنی می دانیم که همه پستانداران،
برخی پرندگان و حتی چند گونه مهرهدار و گیاه حرارت ناشی از تب را احساس می کنند.
تب در طول بیش از 600 میلیون سال تکامل موجودات زنده سرجایش باقی مانده است.
اما این هزینۀ گزافی را بر سازوکار بدن تحمیل می کند.
به ازای هر 1 درجۀ سلسیوس افزایش دما در بدن انسان،
12.5 درصد به انرژی مورد نیاز حیات اضافه می شود،
یعنی برابر با حدود 20 دقیقه دویدن برای بعضی افراد.
پس چرا و چطور بدن ما تب می کند؟
دمای کانونی بدن انسان از طریق سازوکار تنظیم حرارت باید متعادل شود.
در این مجموعه از فرایندهای زیستی، دمای بدن نزدیک 37 درجه سانتیگراد ثابت می ماند.
تمام این رخدادها از سوی ناحیۀ هيپوتالاموس در مغز هدایت می شوند.
هيپوتالاموس در واقع هر گونه تغییر دمای جزئی را شناسایی می کند
و پیغام های متناسبی به سرتاسر بدن می فرستد.
اگر بدن بیش از اندازه داغ شود، هيپوتالاموس پیغامی تولید می کند تا
غده های تعریق فعال شوند یا رگها گشادتر شوند،
تا اینطوری خون نزدیکتر به سطح پوست جریان پیدا کند.
همه اینها باعث دفع حرارت و خنکای بدن می شود.
از طرفی اگر زیادی سردتان شود،
رگها تنگ می شوند و در این حالت شاید به لرزه بیفتید و همین حرارت تولید می کند.
بدن انسان در واقع ترازِ دمای معمولی خود را به هم می زند تا موجب تب شود.
تب در دماهایی بالاتر از 38 درجه سانتیگراد آشکار می گردد.
در عین حال، بدن دارای سازوکاری شگفتانگیز برای جلوگیری از رسیدن دما به 41 درجه و آسیب رساندن به اندام ها حیاتی است.
سلولهای ایمنی که با عفونت مبارزه می کنند با تحریک فورانی زیستشیمیایی باعث بروز تب می شوند.
در این فرایند، هیپوتالاموس در نهایت دستور می گیرد که دمای پایۀ بدن را افزایش دهد.
بدن سپس دست به کار می شود تا با بهره گیری از سازوکاری برای تولید حرارت در بدنی سرد به نقطۀ هدف جدید خود برسد.
تا زمانی که بدن به دمای جدید برسد، نسبتاً احساس سردی خواهید کرد.
به همین دلیل دچار لرز می شوید.
اما چرا بدن چنین کاری می کند؟
با اینکه دانشمندان هنوز بطور قطع درک نکرده اند دماهای بالا چقدر بطور مستقیم بر عوامل بیماریزا اثر می گذارند،
ولی به نظر می رسد که اثر اصلی تب برروی پاسخدهی سریع دستگاه ایمنی در سرتاسر بدن باشد.
برخی از سلولها وقتی در معرض دماهای داخلی شدیداً بالا قرار می گیرند
پروتئین های شوک حرارتی یا اصطلاحاً HSP از خودشان آزاد می کنند.
اینها دسته ای از مولکول هایی هستند که در واکنش به شرایط پرتنش آزاد می شوند.
این پروتئین ها به کمک لنفوسیت ها می روند که یکی از انواع چندگانه گلبول های سفید خون هستند.
لنفوسیت ها با عوامل بیماریزا مبارزه می کنند و باید با سرعت بیشتری به سمت محل های عفونت حرکت کنند.
پروتئین های شوک حرارتی این کار را با تقویت میزان «چسبندگی» لنفوسیت ها انجام می دهند؛
تا از این طریق بتوانند راحت تر به سطوح گیر کنند و از جدارۀ رگهای خونی رد شوند.
بنابراین در کمترین زمان ممکن به نواحی می رسند که عفونت در حال گسترش است.
در مواردی که آلودگی از نوع ویروسی باشد،
پروتئین های شوک حرارتی به سلولهای نزدیک هم می گویند که تولید پروتئین خود را کاهش دهند
و همین توانایی آنها برای تکثیر را محدود می کند.
این فرایند باعث جلوگیری از پخششدگی ویروس می شود چون به سازوکار میزبان خود برای تکثیر وابستگی دارد.
همچنین از سلول های مجاور در برابر آسیبدیدگی محافظت می کند، چون بعضی ویروس ها با پاره کردن سلول میزبان خود پخش می شوند و همین در نهایت موجب تخریب در مقیاسی بزرگ، انباشت ضایعات خطرناک و حتی شاید آسیبدیدگی اندام ها خواهد شد.
توانایی پروتئین های شوک حرارتی برای محافظت از سلول های میزبان و تقویت فعالیت بدن می تواند مسیر ویرانگرِ عامل بیماریزا درون بدون را به شدت محدود کند.
اما در مورد نقش تب در فعالسازی ایمنی دستکم این را می دانیم که برخی آزمایش های بالینی آشکار کرده اند داروهای سرکوبگر تب باعث وخامت علائم بیماری یا کاهش میزان بهبود نمی شوند. به همین دلیل هیچ قاعدۀ قطعی در این مورد وجود ندارد که باید تب را سرکوب کرد یا اجازه داد خودش برطرف شود.
پزشکان مورد به مورد با مشاهده بیماران تصمیم درست را می گیرند.
مدت و شدت تب و همینطور وضعیت ایمنی بیمار، سطح تحمل و سن همگی نقشی در انتخاب شیوۀ درمان ایفا می کنند.
ولی اگر تب را به حال خودش رها کنند،
به احتمال قوی استراحت کافی برای بیمار تجویز می کنند، به اضافۀ مصرف مایعات فراوان برای پیشگیری از خشکی شدید بدنی که در حال نبرد در میدانی آتشین است. تب و سرفۀ خشک و عضلهدرد و بیحالی، و یک فنجان قهوه که مزه اش را نمی فهمیم. آیا دلیلی علمی وجود ندارد که وقتی مریض می شویم اینقدر حالمان خراب می شود؟
درباره نقش تب در دستگاه ایمنی بدن می تواند در بخشی از کتاب «حیات در وقت اضافه» مطالعه کنید که برای نخستین بار در راوشید به فارسی ترجمه شده است.
زلزله – چرا پیشبینی زمین لرزه تا این اندازه دشوار است؟
در انتظار گودو – چرا باید این رمان یا نمایشنامه را خواند؟
وقت من – استیو جابز و آلبرت انیشتین برای تقویت خلاقیت خود از این مفهوم بهره می بردند
بچه های نیمه شب چه نوع کتاب رمانی است
مطالعه و روزولت – 13 فن کتابخوانی به سفارش تئودور روزولت