برشی از کتاب خاطرات «جشن بیکران» درباره فصل پاییز نوشتۀ ارنست همینگوی – ۱۹۶۴
? همه انتظار داشتند که در پاییز باید غمگین بود. بخشی از وجود آدم هر سال زمانی میمرد که برگها از درختها میافتادند و شاخههایشان در برابر باد و سرما و نور زمستانی عریان میماند. اما میدانستیم که همیشه بهار فرامیرسد، درست مانند رودی که بالاخره یخ را میشکند و به جریان میافتد. وقتی بارانهای سرد بیامان میوزید و بهار را میکشت، انگار جوانی بود که بیدلیل میمرد. ?
⚫⚫⚫
وقتی اسکیمویی در شمال سیبری باشم و این داستان را بخوانم، پاییز دیگر جشن بیکران نیست.
مگر اینکه سفر کنم یا تغییرات اقلیمی به دادم برسد. ?
مطالب مرتبط:
- شمار کتاب های راوشید از 40 عنوان گذشت
- گشت مجازی با گوشی در باغ کتاب تهران در طول بحران کرونا
- چرا با دستکش کتاب نگه میدارم
فصل پاییز