توضیحات
شب و روزی ناگفته کتاب رمان کره جنوبی نوشته بائه سوآه
معرفی کتاب رمان شب و روزی ناگفته :
شبوروزی ناگفته یک داستان مسحورکننده و بهتآور به قلم خانم بائه سوآه نویسنده معاصر و نامآوازه کرۀ جنوبی است که مرز شکنندۀ میان رویا و واقعیت را به لرزه درمیآورد.
این رمان به بازگویی ماجرای زن جوانی میپردازد که در طول یک شبانهروز با پای پیاده در شهر سئول سرگردان میشود. آخرین روزِ شخصیت اصلی آیامی در محل کارش داخل تئاتر صوتی میگذرد.
او همان شب را به همراه رئیس قبلیاش در خیابانهای پرحرارت شهر سئول میچرخد تا یئونی را پیدا کند. یئونی در حقیقت دوست سالخوردۀ آنهاست که به تازگی گم شده و دو نفر را یک شبانهروز به دنبال شاعری اسرارآمیز میاندازد.
گفتگوی میان آنها درباره هنر، عشق، غذا و کشور همسایۀ شمالی با مرزهای بسته شکل میگیرد. در مدتی بسیار کوتاه، زیر تیغ آفتاب سئول در اوج گرمای تابستان، نظم جایش را ناگهان به آشوب میدهد و لبههای واقعیت شروع به شکافت میکند در حالی که آیامی به همقدمی ازهمهجاخبر درون خوابی پرتبوتاب با مسیرهای تودرتو تبدیل میشود.
در همین اوضاع، تصاویر هر شخصیت که با واقعیتهای گوناگون همپوشانی پیدا میکند، بطور مداوم تکرار میشوند، باهم برخورد میکنند، عوض میشوند و خودشان را در این شاهکار ادبی که ساختار متعارف داستانپردازی و روایتگری را واژگون میکند، بازنمایی و در روان خواننده حک میکنند.
رمان شبوروزی ناگفته که ابتدا از زبان کرهای به انگلیسی ترجمه شده، یکی از بیباکترین و نوآورترین صداهایی را بیان میکند که تاکنون در ادبیات کرۀ جنوبی مشاهده شده. نویسنده در این کتاب میپرسد که آیا بیشتر از یک نسخه از انسان در آن واحد میتواند وجود داشته باشد یا نه، و در این داستان به نمایش ماهیت فانی و گذرای واقعیت به صورتی میپردازد که امروز در جهان میشناسیم.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «ایامی جوان درحال قدم زدن در کنار جادهای بود که با سنگریزۀ آبی رنگی مواجه شد و آن را برداشت؛ زیر سنگریزه حفرهای عمیق بود که به عالمی در طرف مقابل متصل میشد و همزمان با این جهان مرتبط بود.
بهیاد آورد کسی این را به او گفته بود که در طرف دیگر حفره، ایامی در جهان دیگری زندگی میکند. در آن جهان، شهر و پنجرهای، رودخانه و پلی که ماشین روی آن در حال گذر بود، وجود داشت. درآن معبدی بود و در حیاط معبد پیرزنی با صورتی به شدت آبلهگون که برای مرغها برنج دانه سفید میپاشید.
ایامی یا در آینده یا در گذشتۀ خود بود یا درعینحال در هر دو زمان قرار داشت. در دنیای دیگر، هم مرغ و هم پیرزن بود. این همزمانی شب و روز چیز اسرارآمیزی بود و ایامی این را با یک حرکت فهمید. خم شد و سنگریزه را برداشت؛ و یادآوری این زندگی همزمان واضحتر از بهیاد آوردن خودش بود و نمیتوانست چیز دیگری را بخاطر آورد.»
در بخشی از کتاب رمان شب و روزی ناگفته میخوانیم:
ایامی جوان درحال قدم زدن در کنار جادهای بود که با سنگریزۀ آبی رنگی مواجه شد و آن را برداشت؛ زیر سنگریزه حفرهای عمیق بود که به عالمی در طرف مقابل متصل میشد و همزمان با این جهان مرتبط بود.
بهیاد آورد کسی این را به او گفته بود که در طرف دیگر حفره، ایامی در جهان دیگری زندگی میکند. در آن جهان، شهر و پنجرهای، رودخانه و پلی که ماشین روی آن در حال گذر بود، وجود داشت.
درآن معبدی بود و در حیاط معبد پیرزنی با صورتی به شدت آبلهگون که برای مرغها برنج دانه سفید میپاشید. ایامی یا در آینده یا در گذشتۀ خود بود یا درعینحال در هر دو زمان قرار داشت.
در دنیای دیگر، هم مرغ و هم پیرزن بود. این همزمانی شب و روز چیز اسرارآمیزی بود و ایامی این را با یک حرکت فهمید. خم شد و سنگریزه را برداشت؛ و یادآوری این زندگی همزمان واضحتر از بهیاد آوردن خودش بود و نمیتوانست چیز دیگری را بخاطر آورد.
قیمت اصلی 88000 تومان بود.79000 تومانقیمت فعلی 79000 تومان است.افزودن به سبد خرید
فهرست مطالب کتاب رمان شب و روزی ناگفته :
فصل 1: طنین مرموز رادیو
فصل 2: درپی غاری ناشناخته
فصل 3: ورود به شهری خاموش
فصل 4: پرسهزنیِ اتوبوسی در سیاهی شب