چرا باید چند ده حکایت را یکجا خواند تا فهمید چه کسی شام امشب را می برد؟!
مردی تنومند به نام میلِر، آنقد مست که نمی تواند ثابت برروی اسبش بنشیند، درباره زن خل و چلِ یک نجار پیر بدعنق و دانشمندی که شیدایش شده هذیانگویی می کند.
برای آنکه مدتی دوتایی باهم تنها بمانند، مرد دانشمند و زن حقه های مختلفی پیاده می کنند، از جمله وانمود کردن به دیوانگی، طرحریزی سیلی با پیشگویی کتاب مقدس، و قرار دادن خودشان در معرض عموم.
اما کشیش محله نیز نگاهی شهوتآلود به آن زن دارد و هر شب سروکله اش بیرون خانه زن پیدا می شود تا برایش آواز بخواند.
این وضعیت آنقدر برای زن کلافهکننده می شود که سعی می کند مرد مزاحم را اینطوری بترساند و دور کند. چطوری؟ او نشیمنگاهش را از لبۀ پنجره خانه آویزان می کند تا مرد ببیند و عذاب بکشد.
وقتی این کلک کارساز نمی شود، دانشمند زندگی اش پیشنهاد می دهد که زن در همان موقعیت روی سر مزاحم باد شکمش را رها کند، اما کشیش این دفعه با قیافه ای سرخ و وامانده سر جایش خشک می شود.
این صحنه ها شاید همگی نمایانگر ماجرایی زشت و زننده باشند اما بخشی از نامآوازهترین شاهکارهای ادبیات انگلیسی تاکنون به شمار می روند؛ رمانی با عنوان “حکایت های کَنتربری” Canterbury که مرزهای افاده و فروتنی را بی امان باهم می آمیزد.
این اثر دربرگیرنده 24 داستان است که هر کدام از زبان شخصیت های سرزنده بازگو می شوند. روایتگرانی که نویسنده رمان یعنی آقای جفری چاسِر می آفریند شامل مقام های قرونوسطاییِ آشنا می شود، مانند شوالیه، کشیش، راحبه، شخصیتی فرعی تر در حاشیه که نقشی شبیه داروغه دارد و غیره.
این حکایت ها به زبان انگلیسی میانه نوشته شده اند، یعنی اغلب ظاهری بسیار متفاوت از زبان معیار امروزی دارند.
انگلیسی میانه در خلال سده های 12 و 15 میلادی رواج داشت و به دنبال یورش نرماندی ها در سال 1066 و تماس فرهنگی فزاینده میان انگلیسی باستان و زبانهای اروپایی به وجود آمد.
بیشتر حروف موجود در الفبای انگلیسی میانه هنوز هم امروزه آشنا هستند، به استثنای تعدادی از نمادهای به شدت قدیمی مانند ترکیب gh که صدایی بین ج و ق می سازد.
بازیگران وراج در کتاب حکایت های کنتربری ابتدا در مهمانخانه ای به نام تابارد باهم دیدار می کنند.
آنها مسیر مشترکی در سفرشان دارند: زیارتی در شهر کنتربری برای دیدن آرامگاه سنتوماس بِکِت، اسقف اعظمی که در کلیسای جامع خود به شهادت رسیده بود.
میزبان مهمانخانه که بی اندازه مشتاق و فضول بود تا جزئیات زندگی حاضران را بداند، رقابتی چالشی را پیشنهاد می دهد:
هر کسی که بهترین حکایت را بازگو کند، شامش در آنجا رایگان خواهد بود.
اگر به خاطر این سفر زیارتی نبود، بسیاری از شخصیت های حاضر در صحنه هرگز مجالی برای آشنایی باهم پیدا نمی کردند.
دلیلش اینست که جامعۀ قرونوسطایی از نظامی فئودالی پیروی می کرد که روحانیون و اشرافزادگان را از طبقه کارگر شامل دهقانان و خدمتگزاران جدا می ساخت.
در دورۀ زندگی آقای چاسر، طبقۀ حرفه ای از بازرگانان و روشنفکران نیز به این جامعه افزوده شد.
آقای چاسر بیشتر عمرش را در مقام مسئول دولتی در طول “جنگ صدساله” گذراند که پیامدهایش گریبانگیر ایتالیا و فرانسه و همینطور میهن او یعنی انگلستان میشد.
همین شاید بر دیدگاه فراگیر او در کتاب تأثیر گذاشته باشد، چون هیچ قشری از جامعه در این حکایت ها جدی گرفته نمی شوند و بیشتر دستمایه طنز و سرگرمی هستند.
نویسنده از تهلهجه های هر شخصیت داستان بهره می برد تا جهانبینی آنها را به سخره درآورد؛ مانند حس شوخطبعیِ زننده سرآشپز، سخنرانی نثرگونه و تشریفاتیِ پارسِن، و خیالپردازی های افراطیِ جناب اِسکوایر. Squire.
فرهنگ های گوناگون، ژانرها و آرایه های ادبی غنی نیز باعث شده اند که این شاهکار به سندی روشن از شیوه های متفاوتی تبدیل گردد که مخاطبان قرونوسطایی خودشان را سرگرم می کردند.
برای نمونه، حکایت شوالیه درباره عشق درباری، سلحشوری و سرنوشت، بر موج عواطف جنسی سوار می شود، در حالی که حکایتِ روایتگران طبقۀ کارگر بطور کلی موقعیت های طنزگونه ای سرشار از حرفهای چندش آور، انحراف جنسی و شوخی های خرکی هستند.
چنین اثر متنوعی برای هر مخاطبی جذابیت دارد، و همین تاحدی توضیح می دهد چرا خوانندگان همچنان از کتاب به زبانهای انگلیسی میانه و ترجمه اش به نسخه امروزی لذت می برند.
اگرچه سیر روایت بیش از 17000 سطر متن را دربرمی گیرد، اما به نظر می رسد تمامی ندارد، چون پیشگفتار بسیار بلندپروازانه 29 دور سفر زیارتی را معرفی می کند و برای هر شخصی، قولِ چهار داستان می دهد و جالب آنکه باز هم صاحب مهمانخانه هرگز به برندۀ مسابقه جایزه ای نمی دهد.
امکان دارد آقای چاسر آنقدر در آفرینش ادبی گرانقدر خودش غرق شده که به ناچار انتخاب شخص برنده را به تأخیر انداخته، یا شاید هم بیش از حد شیفتۀ تک تک شرکتکننده ها شده که گزینش را برایش دشوار کرده است.
دلیلش هر چه باشد، معنایش اینست که خواننده دستش برای قضاوت باز مانده؛ پاسخ اینکه چه کسی شام امشب را می برد، کاملاً به عهده خودتان است!