آیا خواندن رمان اولیس پرزحمت است یا نوشتنش؟
قشر وسیعی از مخاطبان، رمان اولیس نوشتۀ جیمز جویس را هم نوعی شاهکار ادبی قلمداد می کنند و هم یکی از دشوارترین آثار ادبی برای خواندن.
هواخواهان این نویسنده ایرلندی آنقدر شیفتۀ آثارش هستند که سالی یکبار در روزی بنام بلومزدی (Bloomsday) هزاران نفر در سرتاسر جهان لباسهایی مشابه شخصیت های موجود در داستانهای او می پوشند، به خیابان ها می آیند و کتاب را با صدای بلند می خوانند.
حتی برخی از طرفداران در سفری زیارتی به دوبلین به دیدن مکان هایی می روند که بطور واضح نمایانگر جایی به نام اُپوس در کتاب جویس هستند.
حالا چه خصوصیتی در این رمانِ دشوارخوان و محبوب وجود دارد که به خیلی از مردم الهام می بخشد؟
هیچ پاسخ ساده ای برای این پرسش وجود ندارد، اما نکته های چشمگیری در مورد این کتاب وجود دارد که باعث می شود مخاطبان چندین بار آن را بخوانند.
پیرنگ داستان در اولیس از ابتدا تا انتها در یک روز ریخته می شود و در کل سه شخصیت در صحنه حضور دارند: استفان دیدالوس، که از رمان قبلی جویس با عنوان «سیمای مرد هنرآفرین در جوانی» به اینجا دعوت می شود، لئوپولد بلوم، مردی نیمهیهودی که برای یک روزنامه مقیم دوبلین تبلیغات سیاسی می کند، و مولی همسر آقای بلوم که به زودی وارد رابطهای عاشقانه می شود.
استفان به خاطر مرگ اخیر مادرش به شدت دچار افسردگی شده است.
در این میان، بلوم در تمام شهر پرسه می زند.
به یک مراسم خاکسپاری می رود،
محل کارش،
میخانه،
و به همین ترتیب.
هر کاری می کند که به خانه بازنگردد چون مولی قرارست به زودی وارد رابطه عاشقانهای شود.
اما داستان واقعاً در جایی جذاب می شود که می فهمیم چطور دارد بازگو می شود.
هر فصل به سبکی متفاوت به نگارش درآمده است. فصل 15 به نمایشنامه شباهت دارد، 13 به سمت رمانی عشقولانه و آبکی پیش می رود. 12 قصه ای است با تعلیق های عجیب و غریب و اغراقگونه، 11 از فنونی مانند تسمیه تقلیدی، تکرار و واجآرایی در ابتدای واژه ها بهره می برد. فصل 14 نیز نمایانگر روند تکاملی در سبک نثر ادبی انگلیسی است، از دوران آغازین آن در آنگلوساکسون تا سدۀ بیستم میلادی.
همه اینها در فصل نهایی کتاب به اوج می رسند و به دنبال آن جریان سیال ذهنِ مولی که تنها در قالب هشت بند طولانی بیان می شود.
گسترۀ سبکهایی که جویس در رمان اولیس به کار می برد یکی از بارزترین ویژگی هایی است که خوانش را سخت می کند. اما در عین حال به لذت مطالعه نیز می افزاید.
اصولاً به همین دلیل است که کتاب اولیس به مثابۀ یکی از متون کلیدی در نوگرایی ادبی ستایش می شود.
نوگرایی ادبی در حقیقت نوعی جنبش است که قصد دارد حالت های سنتی نگارش را برهم بزند.
جویس در تکتک صفحه های ابتدایی فصل عادت دارد با به کارگیری برخی صنایع ادبی خیالانگیز مخاطبش را برای تمرینی ذهنی گرم کند.
برای نمونه، ترجمه فارسی این را در نظر بگیرید: “شخصی که برروی تختهسنگی بزرگ در پای برجی گرد نشسته بود، چهارشانه هیکلی با سینهای فروداده، موقرمزی و نگاهی خیره بود با صورتی گلگون پر از لک مک، ریشی پشمالو، دهانی گشاده، دماغی درشت، گردنی دراز، صدایی بم، بازوانی ستبر، زانوانی بیرونزده از شلوارک، ساقها و ساعدهایی پرمو و انگشتهایی کت و کلفت.
جویس در اینجا هنگام توصیف پیرمردی ژندهپوش در میخانه اغراق می کند تا او را به شکلی ناممکن قهرمانی هیولایی به نظر برساند.
حقیقت دارد که بعضی بخشهای کتاب در نگاه نخست بیش از حد تحمل درکنشدنی هستند، اما خواننده این اختیار را همیشه دارد که به تندی گذر کند یا با کمی درنگ دست به بیل شروع به کندن درون اعماق متن کند.
به محض اینکه موفق شوید گودالی عمیق در کتاب حفر کنید، متوجه می شوید که با گنجینه ای دايرهالمعارفي روبرو هستید که انتها ندارد.
اولیس سرشار از همه جور اشاره ها و کنایه ها به فلسفۀ قرونوسطایی و نمادگرایی تاتوی پوست است.
همچنین گذری بر آثار دانته و اصطلاح های عامیانه اهالی دوبلین می زند.
همانطور که در عنوان کتاب تاحدودی آشکارست، برخی از این کنایه ها حول محور اثر هومر یعنی «اُدیسه» می گردد.
هر فصل به افتخار شخصیتی یا حکایتی از اُدیسه نامگذاری شده، اما اشاره های ادبی اغلب فروتنانه، جنجالی، نیشدار یا حتی نهان هستند.
برای مثال، شخصیت اودیسیوس در اثر هومر پس از سفری حماسی 24ساله به وطنش ایتاکا بازمیگردد و به آغوش همسر وفادارش می رود.
در مقابل، آقای بلوم در نسخه جویس سرتاسر روز در شهر دوبلین ولگردی می کند و پس از بازگشت به خانه با همسر خیانتکارش روبرو می شود.
اولیس کتابی بسیار خندهدار به نظر می آید.
نوعی طنز فاخر در آن موج می زند، البته اگر حوصله به خرج دهید تا به کنایه های جویس پی ببرید.
در این میان لطیفه های کثیف و زشت هم دیده می شود.
اینها و صحنه های جنسی دیگر برای بعضی مخاطبان زیادی به نظر می رسد.
در ایالات متحده آمریکا، این کتاب به دادگاه برده شد، محتوایش ممنوع و قیچیکاری شد. این اتفاق در حالی افتاد که کتاب هنوز بطور کامل به نگارش درنیامده بود، چون بصورت رمانی چندقسمتی و دنبالهدار منتشر میشد.
خوانندگان «اولیس» تنها با سبکهای ادبی گوناگون برخورد نمی کنند، بلکه به گشت و گذاری دقیق و غنی و حیرتانگیز در مکان و زمانی ویژه می روند: شهر دوبلین در سال 1904.
جویس ادعا می کرد که اگر قرار بود دوبلین نابود شود، از روی کتاب اولیس می توانستند شهر را بازسازی کنند.
اگرچه این اظهارنظر از واقعیت دور است، ولی به خوبی نشان می دهد که جویس چه وسواسی در نمایش جزییات ریز و درشت درباره محل زندگیاش به خرج داده بود.
اصلاً کار آسانی نیست با توجه به اینکه او تمام رمان را در حالی نوشت که بیرون از میهنش ایرلند زندگی می کرد.
اینکه اولیس کتابی دشوارخوان قلمداد می شود گواهی بر نبوغ جویس است. بعضی خوانندگان این اثر را بدون نسخه ای پر از توضیحات حاشیه ای و پاورقی، درکنشدنی می دانند. وقتی توضیحات اضافی در متن نباشد، خواننده عادی به هیچ وجه متوجه نمی شود که نویسنده در درجه اول دارد درباره چه حرف می زند.
با این حال، ویژگیهای لذتبخش و سرگرمکننده ای نیز در خواندن این کتاب وجود دارد که نیازی به رمزگشایی از آرایه های ادبی و کنایه های اسرارآمیز نیست.
اگر اولیس داستانی دشوار، کلافهکننده یا بامزه تلقی می شود، خُب دلیلش اینست که زندگی به همین منوال جلو می رود، و حتی شدیدتر.
هنگام چاپ نسخه اول، جویس در پاسخ به برخی انتقادها به اولیس که تعدادشان کم هم نبود. او با صراحت پاسخ داد: اگر اولیس ارزش خواندن نداشته باشد، پس این دنیا نیز ارزش زیستن ندارد.